بدي به جاي نيکي
در يکي از روزهاي زمستان، مردي ماري را که از شدّت سرما يخ زده بود يافت. مرد دلش به حال مار سوخت و او را توي سينهي خود گذاشت. امّا گرما غريزهي خفتهي مار را بيدار کرد و او سينهي مرد را نيش زد.
نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
در يکي از روزهاي زمستان، مردي ماري را که از شدّت سرما يخ زده بود يافت. مرد دلش به حال مار سوخت و او را توي سينهي خود گذاشت. امّا گرما غريزهي خفتهي مار را بيدار کرد و او سينهي مرد را نيش زد. مرد، در حال مرگ با خود گفت: «هر که بر جانوري بدسرشت رحم کند، بايد انتظار چنين عقوبتي را نيز داشته باشد.»
اين حکايت نشان ميدهد که هيچ محبّتي نميتواند خوي زشت را تغيير بدهد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
اين حکايت نشان ميدهد که هيچ محبّتي نميتواند خوي زشت را تغيير بدهد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}